رادینرادین، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه سن داره

رادین همه‌ی زندگی ما

عاشق موسیقی

نفسم سلام جونم برات بگه که شما به موسیقی خیلی علاقمند هستی. واسه همینم من مجبورم هر روز آهنگ‌های جدیدی رو ( البته کودکانه) برای شما پیدا کرده و دانلود کنم تا وقتی میام پای کامپیوتر شما به آهنگ‌هات گوش بدی و اجازه بدی من هم یه کارام برسم. وگرنه کلاً کامپیوتر رو باید در اختیار جنابعالی بذارم وخودم پاشم برم. ولی وقتی برات آهنگ میذارم با علاقه گوش میکنی و حس می‌گیری. درست مثل وقتایی که تیتراژ پایانی سریال‌های تلویزیون پخش می‌شه. اون موقع قیافه‌ات خیلی تماشایی میشه عشقکم. عشقکم یعنی عشق کوچولوی من. پی‌نوشت: توی یه هفته،ده روز اخیر کلی لغت به طرز شگفت‌انگیزی به دامنه‌ی لغاتت اضافه شده، طوری...
19 دی 1390

یک، دو، سه،...

عشقم سلام امروز وقتی که داشتم نرمش می‌کردم متوجه شدم که تو هم داری همراه من می‌شماری. اولش فکر کردم که توهم زدم، اما بعد وقتی این کار رو تکرار کردی اطمینان پیدا کردم. بعد خودم باهات تمرین کردم. از یک تا ده فقط 3 و 7 رو بلد نیستی. الهی قربونت برم من اصلاً نمی‌دونم تو کی و کجا یاد گرفتی که بشماری، ولی واقعاً منو شگفت زده کردی. حالا این کار تبدیل شده به یه بازی بین ما. من میگم: یک تو میگی: دو من میگم: سه تو میگی: چا(چهار)، پچ(پنج)، شیش(شش) من میگم: هفت تو میگی: هچت(هشت)، نو(نه)، ده بعدش هم خودت رو تشویق می‌کنی و برای خودت دست می‌زنی. شب که بابایی اومد این بازی رو براش اجرا کردی...
14 دی 1390

تخته جادویی

سلام به روی ماه پسرم دو سه روز پیش با همدیگه رفتیم بیرون و یه تخته جادویی برات خریدم. آخه شما به نقاشی و البته خط‌خطی و همچنین خودکار و مداد خیلی علاقه داری. سر همین موضوع هم چندتا از لباسهات رو خودکاری کردی. به همین دلیل این تخته رو واست خریدم تا هر چقدر دلت می‌خواد نقاشی بکشی و جایی رو هم خط‌خطی نکنی. برگشتنی رفتیم پیش خاله مرجان تا ببینیم عکسهاتو درست کرده یا نه. وقتی می‌خواستیم بیاییم تو نیومدی و با اصرار خواستی پیش خاله و عمو داود بمونی. عمو داود کلی نقاشی روی تخته برات کشید و تو هر بار میخواستی که یه چیز دیگه بکشه. اما من چون شام درست نکرده بودم میخواستم زودتر برگردم و وقتی حریف تو نشدم که باهام بیای قرار...
7 دی 1390
1